دوستت دارم
یکی از بچهها دفترشو گرفت و بدو به سمت من اومد. بیچاره دو برداشت تا دفتر رو از دست مرضیه بگیره اما از بس تپول بود و میزها هم تنگ، حریف نشد. بنابراین تسلیم شد و سرجاش نشست.
مرضیه دفتر و دووند پیش منو گفت: خانم ببینید پای هر ورقش چی نوشته!؟
دوست ندارم چیزی رو که بچهها دوست ندارند نشونم بدهند رو ببینم، اما تو همون نگاه اول و صفحهای که باز بود دیدم پایین هر دو صفحه نوشته: خانم اخلاقی دوستت دارم.
جا خوردم صفحه بعدو که ورق زدم پای هر دو صفحه بازم همینو نوشته بود.
زهرا بچه نسبتا درشتی تو کلاس بود هم تپول بود هم قد و هیکلش بلندتر از بچههای دیگه . به همین خاطرهم ته کلاس مینشست. خیلی ساکت و آروم بود اصلا به قیافهاش نمیومد که یک ذره احساس داشتهباشه. کم حرف میزد و خودشو از بچهها خیلی دور میگرفت. از بچههای افغانی کلاسم بود. چشماش تنگ و صورتش پف کردهبود اما دوست داشتنی بود.
سر کلاس چون کارم خیلی زیاد بود برای دیدن دفترها از بچهها کمک گرفتم و چند تا نماینده گذاشتم تا تکلیفهاشونو ببینه و خودم فقط دفتر سرگروهها رو میدیدم.
دفترشو بستم از جام بلند شدمو به سمتش رفتم. سرشو پایین گرفتهبود. دفترشو روی میز گذاشتم و با خودکارم زیر برگههاش نوشتم منم تو رو دوست دارم عزیزم فقط به کسی نگی!
این اتفاق باعث شد تا اولا از اون به بعد هر از گاهی دفتر بچهها رو خودم ببینم نه برای این که پایینش درباره من نوشتند، خیلی چیزهای دیگر مینوشتند که کمک میکرد تا بهتر درکشون کنم و بهشون نزدیکتر بشم و دوم این که زبان بچههای ساکت رو هم بخونم .
همیشه همه بچهها رو دوست داشتم اونایی که ابراز میکردند مشکلی نبود اما بچههای خاموش کلاس ، به هر دلیلی، باید مورد توجه قرار بگیرند تا در این خلوت و سکوتشون، دور نمونندو محروم نشند.
بچههای روستای علی آباد جاده سیمان مشهد، اولین خاطرههای من تو تدریس و معلمی بودند. بچههایی محروم و فقیر که نه تنها فقر بر سرشون سایه انداختهبود که زیر ستمها و رنجهای بسیاری بودند که هرگز من هضمشون نکردم! چقدر براشون غصه خوردم! چه شبهایی که از درد گرسنگی اونها دستم به سفره دراز نمیشد و از گلوم هیچی پایین نمیرفت و تا صبح در این فکر بودم که این بچه که نه مادر داره نه پدر ، نه خانه و کاشانهای با یک برادر بیکار و بیاخلاق چه میکشه! و بیشتر این طفلکها بچههای افغانی بودند که بسیار هم درس میخوندند.
دلم برای همشون تنگه! دلم هنوز براشون غصهداره! چهرههاشون ریز به ریز جلو چشممه! چقدر دوستشون داشتم و نتونستم هیچ وقت اون طور که دوستشون دارم ابراز کنم!
امیدوارم هر کجا که هستند سلامت باشند